شعرانه

شعرانه

  • 170 kr
    Unit per 
Tax included.


«شعرانه» مجموعه‌ای از سروده‌های هادی خرسندی، شاعر و طنزنویس سرشناس ایرانی است

در این کتاب نزدیک به ۱۵۰ سروده هادی خرسندی از سوی نشر باران در سوئد منتشر شده و شامل سروده‌هایی است که با گذشت زمان همچنان بوی تازگی دارند.

هادی خرسندی این کتاب را به همسر و دختر و پسرش اهدا کرده و با طنز خاص خویش نوشته است: «به فاطی عزیز و پیوند و شاپرک که در این سی، چهل سال، بخشی از آرامش و آسایش زندگی آنها، با کلمه به کلمه این مجموعه به تاراج رفته است».

آقای خرسندی در گفتگو با فرهنگ قدیمی در رادیو فردا از جمله در باره این کتاب گقته است: 

هادی خرسندی: اولا که این یک اسم تازه و بدیعی بود، یک مقداری بر وزن ترانه بود و با شعر هم ترکیب شده. از سویی هم من نخواستم بگویم مدعی شاعری هستم. گو اینکه آقای اسماعیل خویی اصلا در یک تکه از شعرهایشان گفتند که تو تواضع بی‌ربطی کرده‌ای و این حرف‌های شما شعر است. به هر حال من برای اینکه یک خورده هم افه بیایم که از معنی ادبی و فلسفی شعر غافل نیستم اسم این را گذاشم شعرانه. و هیچوقت فکر نمی‌کردم کسی از من بپرسد چرا و یا در رادیو بخواهند با من مصاحبه کنند. وگرنه فکر اساسی تری می‌کردم و یا یک جواب قاطع تر و قانع کننده تری فراهم می‌کردم!

آقای خرسندی،‌ در همین کتابتان هم مقاله‌ای از آقای اسماعیل نوری‌علاء نویسنده و منتقد منتشر شده درباره شعرانه شما. هرچند که شما به قول خودتان به کارهای منظوم‌تان سروده می‌گویید، چرا اصولا از کاربرد واژه شعر به سروده‌هایتان فاصله می‌گیرید؟

خب یک مقدار هم به خاطر اینکه آدم فاصله بگیرد. یعنی بخواهد یک جورهایی... همین فاصله بگیرد. حالا این فاصله گرفتن معنای مثبت یا منفی ندارد ولی این است که همانطور که خواستم یک اسم بدیعی باشد همینطور هم خواستم که یک کار متفاوتی هم ارائه دهم چون آنچه که در این کتاب هست مجموعه شعرها یا سروده‌ها یا شعرانه‌های من هم متفاوت است با خیلی چیزهای دیگر.

آقای خرسندی، مجموعه شعرانه که تقریبا ۱۵۰ تا از سروده‌های شما در آن منتشر شده شامل چه دوره‌ای از کارهای شما است و آیا تنها به اشعار طنز پرداختید یا سروده‌های جدی شما هم در این مجموعه هست؟

بله. این هم از سئوال‌های بسیار درست و سخت... یعنی سئوال کردنش راحت است ولی جواب دادنش بسیار سخت است. می‌خواهم بگویم که من در بی‌نظمی‌ها و یک مقداری هم شلختگی‌ها و پراکندگی‌هایی که بود نتوانستم هیچ نظم و نظامی قایل شوم و ذهن من فلج بود از اینکه بتوانم طوری عمل کنم که جواب مشخص و قاطعی برای این سئوال داشته باشم.

راستی در مقدمه‌ای که برای سروده‌های خود نوشتید چرا به سراغ شعر انگور نادر نادرپور رفتید؟

این هم برای اینکه نادرپور یک درد مشترکی را در آن سروده شعر انگورش مطرح می‌کند که چنین آسان مگیریدش، چنین آسان منوشیدش که باغبان پیر راجع به شراب می‌گوید که من این انگورها را چنین پرورانده‌ام و این شعرهایی که هم من دارم و این سروده‌ها و شعرانه‌ها اگرچه خیلی‌هایش فکاهی است و کمدی است و طنز است، خنده دار است می‌خواستم بدانند که اینها در ایامی برمن گذشته که آن ایام به شیرینی بر من نگذشته و مردم وقتی می‌گیرند می‌خوانند گمان نکنند (نخواهند کرد) که این شعرها از سر بی‌دردی و خوشدلی سروده شده. نه. لحظه به لحظه‌اش و واژه به واژه‌اش برای من با تلخی همراه بوده.

نادر نادرپور گفته این کاسه خون است مرا/ این ساغر اشک است چنین آسان مگیریدش/ چنین آسان منوشیدش. آقای خرسندی حالا که صحبت از شعر و شاعری شد می‌خواهم ازتان خواهش کنم یکی از سروده‌هایتان را که در مجموعه شعرانه منتشر شده و مناسب این روزها می‌دانید برای شنوندگان رادیو فردا بخوانید.

مناسب این روزها را نمی‌دانم ولی چیزی می‌خوانم که مناسب تمام روزها باشد، کوتاه هم باشد و شنوندگان شما بتوانند آن را ازبر کنند و اتفاقا یک حسنی هم که این سروده من دارد این است که این را که برای زنده یاد سیمین بهبهانی بانوی بزرگ که خواندم او هم به ذوق و سلیقه خودش اندکی دستکاری کرد توی این دو بیت و یادگار او یا اثر انگشت سیمین بهبهانی هم یک جایی در این سروده هست. می‌گوید: آن شنیدستم که در کاشان شبی/ شیخ صاحب نام را زد عقربی/ صبح روز بعد عقرب مرده بود/ شیخ او را جای میگو خورده بود.