برزخ

برزخ

  • 220 kr
    Unit per 
Tax included.


برزخ

شهرنوش پارسی‌پور

نشر باران، سوئد

چاپ اول 2021

شابک: 1-03-88653-91-978
این رمان که توسط نشر باران در سوئد منتشر شده در 287 صفحه تنظیم شده است و به 14 شخصیت به نام‌های «زهرا»، «شکارچی»، «شمس»، «اشرف»، «بهروز»، «مهین‌بانو»، «افسانه»، «محمدعطا»، «آسیه»، «تیمسار»، «رضا»، «زینت»، «زکریا» و «یعقوب» در 13 فصل می‌پردازد. عنوان دو فصل نهایی کتاب، «محفل مرگ» و «بازگشتی کوتاه‌مدت» است.
فضای رمان «برزخ»، بستر گفت‌وگوی 13 شخصیت برزخی است. این رمان با شخصیت زهرا و چنین آغاز می‌شود: «زهرا چادر سیاهی به سر داشت. زیر چادر یک روسری سیاه به سرش بسته بود. یک مانتو و شلوار سیاه پوشیده بود، با جوراب‌های سیاه و ضخیم. کفش‌هایش هم سیاه بود. روی خود را طوری گرفته بود که تمام پیشانی‌اش پوشیده باشد. با دست راست دو لبه چادر را طوری روی صورتش تنظیم کرده بود که چانه و لب‌هایش پیدا نباشد. تنها مثلث بسیار کوچکی از چشم‌ها و بینی او معلوم بود. در دست چپش یک کتاب دعا داشت، و در همین حال، با دشواری فراوان از دره بالا می‌رفت تا خود را به قله کوه برساند.
صدایی که در گوشش شنیده بود بسیار واضح و آشکار بود. صدا گفته بود باید از دره بالا برود و خود را به قله کوه برساند. بعد، حتی پیش از آن که بداند چگونه، خود را در دره یافته بود؛ به مدد غریزه‌ای که ناگهان در او جوشیده بود، بی‌آن که حتی یک‌بار در عمرش از کوه بالا رفته باشد، در جهت کوره‌راهی که بیدرنگ به چشمش خورده بود، آغاز به حرکت کرده بود. یک ساعتی نفس‌زنان بالا رفته بود که ناگهان دریافت کتاب دعا را هم برداشته است. حالا داشت فکر می‌کرد اگر پدر حسن‌آقا بفهمد که بدون اجازه او به کوه آمده است یک دست حسابی کتکش خواهد زد. بعید نبود همانند آن وقت‌ها که خیلی جوان بود، کمربندش را باز کند و او را حسابی بکوبد و دو سه ضربه آخر را با سگک کمربند بزند تا زیر پوستش خون‌مردگی جمع شود.
نمی‌دانست چه کند. صدا آنقدر واضح و آشکار بود که انگار آدم آن را از رادیو بشنود. این یک ندای آسمانی بود. صدا را در مغزش شنیده بود. صدا قوی‌تر از پدر حسن‌آقا و حتی خود حسن‌آقا بود، اما خب به‌هرحال روشن نبود کجا باید برود. صدا گفته بود: «قله کوه»، و حالا زهراخانم، به دشواری و نفس‌نفس‌زنان از کوه بالا می‌رفت.»
شهرنوش پارسيپور متولد سال 1324 و فارغالتحصيل رشتهي علوم اجتماعي از دانشگاه تهران است. او از شانزدهسالگي شروع به چاپ داستانهايش در نشريات مختلف کرد. دو رمان «سگ و زمستان بلند»  و «طوبا و معناي شب»، مجموعه داستان «آويزه‌هاي بلور» و دو داستان بلند «تجربههاي آزاد» و «زنان بدون مردان» جزو آثار منتشر شده اين نويسنده در ايران به شمار ميآيند.
نخستين کتابي که از شهرنوش پارسيپور در تبعيد منتشر شد، داستان بلند «زنان بدون مردان» در سال 1991 (نشر باران) بود. اين کتاب پيش از اين به همت نشر نقره در ايران منتشر شده بود که پس از مدتي توسط حکومت اسلامي توقيف و جمعآوري شد.
 پنج رمان «عقل آبي»، «ماجراهاي ساده و کوچک روح درخت»، «شيوا»، «بر بال باد نشستن»، «کمي بهار» و «برزخ» براي نخستينبار توسط نشر باران در سوئد منتشر شدند.
«خاطرات زندان»، گزارشي از زندانهاي حکومت اسلامي در سالهاي سياه دههي 60 و «گزارش يک زندگی» نیز توسط همین نشر منتشر شده است.

نشر باران تا به امروز علاوه بر داستان بلند «زنان بدون مردان»، بازچاپ چهار کتاب ديگر از اين نويسنده، دو رمان «طوبا و معناي شب» و «سگ و زمستان بلند»،  مجموعه داستان «آويزههاي بلور» و داستان بلند «تجربههاي آزاد» را نيز روانه بازار کتاب خارج از کشور کرده است.