ژِندهخانه و کتابِ شمسی
Tax included.
نویسنده: شرنگ، پرزیدنت حسین
شابک: 978-91-85463-59-6
نوع جلد: شوميز
ناشر: نشر باران
تعداد صفحات: 316
سال چاپ: 2012
سایز کتاب: رقعي
ویرایش: اول
مکان: استكهلم
وزن: 500 گرم
حسین شرنگ در مقدمه این کتاب چنین نوشته است:
با غرشهای وحشیانه!
اصل، حال چکیده است. هنگامی که چکیده حال مینویسی به زمان پشت زبان میرسی، زبانی ورای سن و سال و زندگی و مرگ. آنجا که همه چیز، یک خجسته لحظه ی سیاه است. شبی که فورا زبان ات را تسخیر میکند. بنویسی ننویسی، نوشته میشوی. حضور در این جهان، غوطه وری در آن شب زبانه کش است .
روزی چنان لحظهای از آسمان به سرم خورد که دراز-ژرف هشتاد چاه از ته به هم پیوسته را به زمین نشست کردم. به آبنبات همه ی مردگان خیره شدم و نعرهام چکید و زمین را سوراخ کرد. بیرون که آمدم چنان خاموش شدم که انگار مرگ دهانام را بوسیده بود.آمدم خودم را بکشم دیدم این خود دست کم پنج هزار بار مرده کشته یا خودکشته شده. دلام برایش سوخت، ولی افسارش را کشیدم و سوارش شدم به جستجوی آنهمه روان سرگردان. یادم آمد. یادهایم آمد که کیها بودم و کجاها بودم. رفتم توی جنگل رگ و ریشههای ژیندوسی ام. انگشتهایم شروع به زمزمهنعره کردند. وحشی شدم. تمدن را از هشتصد میلیون سلولام راندم . خودم را خلوت کردم و در کالاهاری پرزاد و رودم با تنهای بی شماردویدم خزیدم جهیدمپریدم در سرابام شناکردم. آسمان از تماشای من با دماش گردون شکست. به رنگاش شاخ زدم. زمین زیر سمهایم ضرب گرفت. خوش و خاکی چریدم و چرخیدم و مست شدم از این دانایی ساده که تا کنون باری بر دوش زندگی بوده ام نه بالی. شادی سنجاقک -آسایی مرا به رقص آورد .
مهر در گورستان-آشغالدانی پیشین من شیرخوارگاهی گشود که کودکان مرده و مردگان بی صاحب-وبایی-طاعونی-قحطیزده، و حتا شاهزادهای با لباس مبدل، در آن با دهانهایی پر از پستان، مرگ-تبعید را فراموش کردند و زبان ترکاندند به گفتن آنچهها که بر آنان رفت و کس نشنید یا زبانی برای بیان آنها نبود.
شعرهایم وحشعر شدند و زمزمه-نعرهی طبیعت بی لگام. هر چه نوشتم چنان نوشتم که واپسینفرد، هذیاننامهی واپسین نوع را .
چه بسیار آدمها که نام خود را بر پیشانی وحشعر من یافتند :
با غرشهای وحشیانه!
من به کشور سخنام رسیدم :
به جمهوری وحشی شرنگستان خوش آمدی!