رقص یادها
لعبت والا که در سال 1309 خورشیدی در تهران متولد شد و پدرش محمدحسین والا، ملقب به ظهیرالسلطان بود، در مقدمهی کتاب خود نوشته است: «بیش از 60 سال میان نخستین و آخرین سرودهها فاصله است، ولی این فاصلهی زمانی، در کلام و چگونگی بیان احساس من پدیدار نیست. خامی سخن و شور و حال عاشقانهی نوجوانی، با همهی غمها و شادیهای آن تکرار شده است. در حقیقت، سرودههای من اغلب شرح غمهایم است و به قول استاد مهدی اخوان ثالث، "من مرثیهخوان دل دیوانهی خویشم".» او در ادامهی مقدمه نوشته است: «روح حساس من خیلی زود در کورهی زندگی گداخته شد و بیمهریها و تجربههای تلخ رابطهها، مرا چنان آزرده کرد که بارها به استقبال مرگ رفتم. ولی فریب زندگی در راه دراز و پرپیچ و خمی که در پیش روی داشتم، افتان و خیزان مرا کشاند و به پیش راند. کمکم فرداهای فریبا، روزهای دیرپا و سخت را زودگدر کردند و در فراز و فرودهای زندگی فولاد آب دیده شدم؛ بی آن که در آئینهام تصویر پیکرهای دلخواه را از خود بیابم. من که همیشه عاشق زیستم، از جوانی تا پیرانهسری در جستوجوی عشق نایافتهی خود سرودهام و در خیال خام به دنبال جهانی سرشار از مهربانی و یکرنگی بودهام. جهانی رویایی که عشق آشناست و دلها را صداقتی افسانهای به هم پیوند میدهد. گویا کودک درون من هرگز به مرحلهی بلوغ نرسیده است و سیر اندیشهام از نقطهی آغازین رویا، دایرهوار در حرکت بوده با قافلهسالارانم آرزو و امید، که حتی در واپسین روزها نوید یافتن آن را که به قول مولانا "یافت مینشود" در من زنده نگاه داشتهاند.»