ماجراهای ساده و كوچك روح درخت
نویسنده: پارسی پور، شهرنوش
91-88297-18-7شابک:
نوع جلد: شوميز
ناشر: نشر باران
تعداد صفحات: 215
تعداد جلد: 1
سال چاپ: 1999
سایز کتاب: رقعي
ویرایش: اول
مکان: استكهلم
وزن: 300
رمان ماجراهاى ساده و كوچك روح درخت در سال ١٣٥٦ نوشته شده؛ يعنى سالى كه «نسيم آزادى وزيدن گرفته بود. در آبانماه اين سال شبهاى شعر كانون نويسندگان ايران در انستيتو گوته برگزار شد. در اين زمان همه چيز زيبا و قابل پذيرش بود. من نيز بر سر نوشتن اين كتاب نشستم تا به هواى خود گوشه پرده نوعى از زندگى ايرانى را بالا بزنم.» متأسفانه اين كتاب همان زمان در ايران چاپ نشد، زيرا «ناگهان همه چيز تغيير كرد و شكل مذهبى به خود گرفت. چنين بود كه من هم از چاپ اين كتاب صرفنظر كردم. از اين امر وحشت داشتم كه با چاپ اين كتاب و روابط ويژهاى كه در آن است عدهاى را زير سئوال ببرم و اين درست نبود... بعد اما... بىسبب و علت دستگير شدم و زمان درازى را در زندان سپرى كردم...» و چنين بود كه اين رمان با تأخيرى ٢٢ ساله در خارج از كشور منتشر شد.
خلاصهی داستان: جوانى ٣٤ ساله، مجرد و كارمند دولت، در تهران زندگى مىكند. با بيوهزنى كه دو پسر دارد رابطهی جنسى دارد. كار، دانشگاه، زن، مشروب و اندكى مطالعه همهی زندگياش را تشكيل مىدهند. به وسوسهی يكى از همكارانش آپارتمانى نوساز مىخرد. خريد آپارتمان زندگياش را دگرگون مىكند. با دوستان قديمش كه سالها قطع رابطه كرده بود، ارتباط برقرار مىكند. در ميهمانى يكى از دوستان قديمش با دخترى جوان به نام «كتايون» (چىچىنى) آشنا مىشود كه ١٩ سال دارد، دانشجوى حقوق سياسى است و باكره. در پايان ميهمانى هر دو نيمهمست به خانهی جديد مرد جوان مىروند و دختر به ميل خويش با او همخوابه مىشود تا از «شرّ» باكره بودن نجات يابد. به موازات آشنايى با كتايون، رابطهی گسسته شدهاش با «حسين»، كه دوست صميمىاش بوده و چند سال از عمرش را در زندان سياسى گذرانده، برقرار مىشود. حسين محبوب همهی دوستان است و يك زندگى نيمهمخفى سياسى هم دارد. در اين راه با چاقو زخمى و پس از طى ماجراهايى كشته مىشود. مرگ او همه را به تفكر مجدد در چگونگى ادامهی زندگى وا مىدارد. رمان ماجراهاى ساده و کوچک روح درخت در ٢١٥ صفحه، در اصل، داستان تفكرات اين جوان است كه «احمد» نام دارد.
رمان با چند جملهی كوتاه آغاز مىشود: «نشستن روى مبل، تكيه دادن به مبل، خيره شدن به زيلو، توجه داشتن به سوختگى موكتِ زيرِ زيلو. بلاهت تداوم اين حركتها در روز و شب.» و اين در اصل، پايان داستان است. راوى در آپارتمانش نشسته و با ديدن زيلو و سوختگى زير آن، به برههاى از زندگىاش مىانديشد كه دستمايهی شهرنوش پارسىپور است براى نوشتن اين رمان. حادثهاى اتفاق افتاده و داستان خاتمه يافته است. خواننده اينك به همراه راوى، سفرى به ذهن را آغاز مىكند تا علل حوادث را بررسد و ماجرا را پى گيرد.
اواخر قرن شانزدهم و اوايل قرن هفدهم، اروپا شاهد تحولى ژرف در ابعاد گوناگون زندگى بود. با فروپاشى جهان سنت، دنياى مدرن شكل گرفت كه در عرصههايى چون اقتصاد، سياست، زن، ادبيات و به ويژه رمان، شهرسازى و... خود را بازيافت. در همين سالهاست كه در صنعت چاپ تحول ايجاد مىشود، زبانهاى ملى در شكلى جديد قوام مىگيرند و فرهنگ نوشتارى دگرگون مىشود و در عرصهی رمان، دن كيشوت بر خرابههاى داستانهاى شواليهگرى خلق مىشود. رمان در اروپا به مثابه اثرى هنرى، در شرايطى خاص زاده و به نماد يكى از عرصههاى مدرنيته بدل شد، كه زيربناى تئوريك مدرنيته را در كل با خود داشت.
به فاصلهی نزديك به دويست سال، در ايران جنبش مشروطه پا مىگيرد، كه مىخواهد در عرصهی زندگى با جهان معاصر همگام شود. تجربهی اروپا بر تفكر رنساس و عصر روشنگرى اتكا دارد. در ايران اما، رگههايى از اين تجربه خود را مىنماياند. جنبش مشروطه نتوانست آن خانهتكانى اساسى را در كشور مهيا کند و در نتيجه تفكر نوين به طور موقت با شكست مواجه، و سرانجام به ديكتاتورى ختم شد. در فاصلهی فروپاشى حكومت قاجار، تا پايان عمر حكومتى خاندان پهلوى، اگرچه عرصههايى از مدرنيته به ما تحميل شد، ولى جامعه همچنان فاقد تفكرى مدرن بود. درگيرى بين دنياى كهنه و نو، بين سنت و تجدد، ميراث هنوز به سرانجام نرسيدهی ما از جنبش مشروطه است.
رمان ماجراهاى ساده و کوچک روح درخت، گوشهاى كوچك از اين درگيرىهاست: «خانواده محمدزاده به گمانم ده سالى است ميان رفتن به مشهد و كنار دريا استخاره مىكنند و ظاهراً استخاره بيشتر موقعها به نفع كنار دريا تمام مىشود.» و دنياى خانهشان بين سنت و جهان نو در نوسان است: «مبلهاى استيل كه به شيوه مبتذلى ساخته شدهاند، قالى درجه يك كاشان و پردههاى مخمل سرخ و اما ناگهان يك ميز نهارخورى با روكش نسوز فورميكا. تمثال حضرت على در اتاق نشيمن و عكس هنرپيشههاى موبور در آبريز... تلويزيون با روكش تورى دستدوزی شده، صندلىهاى ارج در اتاق نشمين خانوادگى. منظره كوهستانى از سوئيس در راهرو، حافظ نقاشى كاتوزيان با نشان مجله اطلاعات هفتگى در قاب سفيد مقابل در ورودى. موناليزا در حمام و پيكاسو در آشپزخانه. اين عدم هماهنگى در شيوه لباس پوشيدن محمدزاده هم ديده مىشود...» و اين شخص، همكار احمد، قهرمان داستان در اداره است. محمدزاده همانطور كه گهگاه عرق مىخورد، نماز هم مىخواند، و بدش نمىآيد كه احمد با خواهرش ازدواج كند، و اين بايد ايران دههی چهل و يا پنجاه باشد كه شهرنشينى در حال گسترش است، بوروكراسى رشد مىكند، آپارتمانسازى رونق دارد، كارمندان متوسط ابتدا در فكر خريد ماشين هستند و پس از آن، با وام از بانكهايى كه هر روز بر شعبات آنها افزوده مىشوند، خانه و يا آپارتمانى دست و پا مىكنند. چنين است كه احمد نيز به وسوسهی همكارش محمدزاده، به فكر خريد آپارتمانى دو اتاقخوابه مىافتد و «ناگهان سيارهاى از روى سر آدم رد مىشود و همه چيز را درهم مىريزد.» (به نقل از مقاله بکارت جاودانه ی درخت نوشته اسد سیف در فصلنامه باران شماره 11،12)
کلیک جهت خرید کتاب الکترونیک (PDF) در سایت نویسنده