پرواز در ظلمت
پرواز در ظلمت
زندگانی سیاسی شاپور بختیار
حمید شوکت
458 صفحه، قطع وزیری 175*245 میلیمتر با جلد گالینگور
چاپ دوم انتشارات فروغ
1050 گرم
شابک 6-47-943147-3-978
غروب یکی از روزهای آذرماه ۱۳۵۷ زمانی که دکتر شاپور بختیار وارد کاخ نیاوران شد تا با محمدرضا شاه پهلوی ملاقات کند، شاید نمیدانست این ملاقات او با آخرین پادشاه ایران است و او خودش هم آخرین نخستوزیر نظامی خواهد بود که تا چند هفته دیگر به تاریخ خواهد پیوست.
در گشوده شد و او به تالاری وارد شد که به قول خودش "حرفهای سراسر دروغ بسیاری" شنیده بود و او حالا میخواست حقایق را ولو تلخ به استحضار شاه برساند.
در آن تالار نور نبود که پیش پای او افتاد، برعکس ظلمتی بود و شاید هم توفانی که در آن روزهای بحرانی به سویش هجوم میآورد و او لاجرم مرغ توفان شد، مرغ توفانی که به تعبیر حمید شوکت در ظلمت پرواز میکرد.
حمید شوکت تازهترین کتاب خود "پرواز در ظلمت، زندگانی سیاسی شاپور بختیار" را با جملهای از پل والری آغاز میکند: "من طبعاً به مخاطبان معینی میاندیشم. به کسانی که در جستجو هستند، بی آنکه یقین داشته باشند آنچه را میجویند یافتهاند."
بر این اساس خواننده کتاب "پرواز در ظلمت، زندگانی سیاسی شاپور بختیار" میداند که با یک جستجو روبهروست؛ جستجویی در زندگی دکتر شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر نظام پادشاهی ایران بی آنکه الزاماً آنچه مییابد تمام حقیقت باشد.
تاریک و روشن زندگی بختیار
سوای کتابهایی که حمید شوکت درباره جنبش چپ در ایران نوشته، پس از زندگی قوام السلطنه این دومین کتاب اوست که به طور مشخص به یکی از نقشآفرینان و دولتمردان عصر پهلوی میپردازد.
نویسنده در فصل اول کتاب، پایان ماجرا را همان ابتدا میگوید و به سوء قصد نافرجام و بعد قتل دکتر بختیار بر اساس اسناد موجود میپردازد. پس از آن در فصل دوم مؤلف از پیشینه خانوادگی و ایلیاتی بختیار شروع میکند و همانطور که به شرح وقایع میپردازد بختیار هم در دل این روایت شکل میگیرد؛ او که فرزند محمدرضا بختیار یا همان سردار فاتح بختیاری از اعضای مؤثر "جمعیت ستاره بختیاری" است کودکی و دوران تحصیل خود را در شهرکرد و اصفهان میگذراند، برای ادامه تحصیل به بیروت و بعد به پاریس میرود، شیفته پل والری میشود و در آنجا رساله دکترای خود را با موضوع "دین و دولت در عصر باستان" مینویسد، همزمان با فاشیسم مبارزه میکند و با اشغال فرانسه توسط آلمان به نهضت مقاومت فرانسه میپیوندد.
در فصلهای دوم و سوم است که خواننده با بختیار به عنوان یک شخصیت جویای علم و فرهنگ آشنا میشود و نیز پژوهشگری که هر چیزی را برای رسیدن به فلسفه آن موضوع دنبال میکند.
بختیار رسالهی دکترای خود را با ژرژ سل میگذراند و همانجاست که موفق میشود با هانری برگسون دیدار کند. فیسلوف نامدار فرانسوی در ابتدا به او فقط پانزده دقیقه وقت میدهد اما بعد از شنیدن صحبتهای بختیار از او میخواهد بیشتر بماند و در مورد علایق دیگر این دانشجوی ایرانی میپرسد و در پایان هم به او میگوید: "روزی که موفق شدید از فلسفه به شعر و حتی به حقوق و اخلاق برسید، آن روز صاحب فرهنگ خواهید بود.... در معنویت یگانگی وجود دارد. راهی هست، منتهی نشانی ثابتی ندارد. هرکس باید خودش به تنهایی آن را بیابد".
رسالهی دکترا یا برنامهای برای آینده؟
بختیار در ۲۰ نوامبر ۱۹۴۵ از رساله دکترای خود با عنوان "دین و دولت در عصر باستان" دفاع میکند. نگاه حمید شوکت به این رساله اما فراتر از پایاننامه یک دانشجوی ایرانی دکتراست. آنچه در ایران میگذرد و راهی که بختیار قدم در آن میگذارد به گونهای با ارتباط دین و دولت این بار در دوران معاصر بختیار گره خورده و به همین دلیل است که شوکت این نکته را مطرح میکند که رساله بختیار تنها طرحی کلی از رویکرد او به جایگاه ایران در جهان و موقعیت دین و دولت در عصر باستان است.
شوکت بر این باور است که بختیار نه تنها در آن زمان خطری از سوی کارگزاران دین احساس نمیکرد بلکه حتی رؤیای همراهی و همگامی با سیاستپیشگان دیندار و دینداران سیاستپیشه را در سر میپروراند.
در فرصتی که حمید شوکت بعد از رونمایی کتاب "پرواز در ظلمت" در کانون کتاب تورنتو، برای معرفی همین کتاب در برکلی کالیفرنیا به سر میبرد با او تماس گرفتم و دربارهی اهمیت رساله دکترای بختیار پرسیدم.
آقای شوکت گفت: "شاید اگر رساله دکتراى بختیار به موضوعى جز مسأله دین و دولت در عصر باستان اختصاص داشت، ضرورت چندانى به بررسى آن نمىبود. اما پرداختن به این موضوع، آن هم در زندگانى شخصیتى که مهم ترین رخداد زندگانى سیاسى و سرانجامش با ایستادگى در مقابل دخالت کارگزاران دین در سیاست گره خورده است، در ترسیم زندگانى سیاسىاش جایگاه ویژهاى کسب مىکند. همان طور که مىدانیم، بختیار در دوران پر فراز و نشیب زندگانى سیاسىاش، گاه به همکارى با سیاستمدارانى دیندار و دیندارانى سیاستپیشه روى آورده و گاه رویاروى آنها قرار گرفته است. انتظار از او نیز تا آنجا که به این موضوع مربوط مىشود و در کتاب به آن پرداختهام، به همین موضوع برمىگردد."
سرانجام یک نهضت، سوختن فرصتها
در فصلهای چهارم و پنجم کتاب با بختیار در متن زندگی اجتماعی و سیاسی آشنا میشویم؛ از حضورش در اداره کار اصفهان تا وقتی در پالایشگاه نفت آبادان به کار میپردازد و بعد که نامزد انتخابات دور شانزدهم مجلس شورای ملی میشود و درنهایت زمانی که با دستور دکتر محمد مصدق در پست معاون وزارت کار شروع به کار میکند و مأمور نوشتن پیشنویس قانون کار میشود.
اگر یکی از هدفهای کتاب "پرواز در ظلمت" را جستجویی بدانیم که مؤلف کتاب انجام میدهد تا دریابد بختیار تا چه حد به تفکیک دین و دولت وفادار ماند، در فصلهای آتی کتاب این جستجو برجستهتر میشود و خواننده با روایتهای تاریخی بیشتری روبهرو میشود.
فصل ششم و هفتم به تلاشهای بختیار در نهضت مقاومت ملی و حضور او در سنگر دانشگاه اختصاص دارد. شوکت معتقد است جبهه ملی فرصتهای مناسبی را در زمانی که موقعیتهای مناسبی قرار داشت از دست داد.
فرصتسوزیهایی که به نوشته شوکت بارها در تاریخ این جبهه اتفاق افتاد. یکی از این فرصتسوزیها به گفته شوکت، در زمان نخست وزیری علی امینی و اسدالله علم است، زمانی که راه کمی برای اعتدال و مدارا باز است اما اعضای جبهه از همکاری و مشارکت سر بازمیزنند و بعد با امضای متن سه مادهای که به قول نویسنده "مشروطیت را یکسره از اعتبار میانداخت" راهگشای اقتدار کارگزاران دین میشوند.
از آقای شوکت در مورد سهم دکتر بختیار در این فرصتسوزیها پرسیدم.
او گفت: "بختیار در دوران نخستوزیرى امینى که راه اصلاحات گشوده بود، در کنار دیگر رهبران جبهه ملى نقش مهمى در به شکست کشاندن امکانى که براى گذار از استبداد فراهم آمده بود، داشت. بررسى سخنرانى او در میتینگ جلالیه در اردیبهشت ماه ١٣٤٠ که در فصل هفتم کتاب بدان پرداختهام، حاکى از از این واقعیت است. هر چند شواهدى نیز در دست است که نشان مىدهد بختیار پس از سقوط امینى و روى کار آمدن اسدالله علم، این بار برخلاف بیشتر سران جبهه ملى به کوششهایى براى تحقق اصلاحات و استفاده از فرصتى که پیش آمده بود، دست زده است."
"اما مهمتر از این، پذیرش مقام نخستوزیرى بختیار در دى ماه ١٣٥٧ است که او را رویاروى رهبران جبهه ملى قرار داد. بختیار، چنانکه مى دانیم، این بار تلاش کرد تا از فرصتى که در نتیجه ضعف محمد رضا شاه و بحرانى که جریان داشت، به سود اصلاحات اجتماعى و برقرارى حکومت قانون در نظام مشروطیت استفاده کند. کوششى که با مخالفت جبهه ملى روبهرو شد."
پایان پرواز و تنهایی مرغ توفان
در فصل هشتم کتاب سی و هفت روز نخستوزیری دکتر شاپور بختیار در شرایطی به پایان میرسد که بختیار به عنوان نخستوزیر موفق به دیدار با آیتالله خمینی نمیشود، برخی از روشنفکران شناختهشده از برقراری حکومت اسلامی پشتیبانی میکنند، استعفاها در دولت پشت بختیار را خالی میکند، و درنهایت صبح ۲۲ بهمن ارتش اعلام بیطرفی میکند.
در شرایطی که موج تظاهرکنندگان به سمت نخستوزیری میآید تنها خدمتی که ارتشبد قرهباغی میکند فرستادن هلیکوپتر است. بختیار نخستوزیری را با هلیکوپتر ترک میکند. پری کلانتری، منشی بختیار پشت تلفن به جواد سعید، رئیس مجلس شورای ملی میگوید: رفتند. سعید میگوید: "دیکتاتوری تاج رفت، دیکتاتوری عمامه آمد".
شوکت در آخرین بخش کتاب مهمترین اقدام سیاسی بختیار علیه جمهوری اسلامی را کودتای نوژه میداند؛ کودتایی برای براندازی جمهوری اسلامی که به نوشته شوکت با گرفتن کمک مالی بختیار از کشورهای عراق و عربستان و شیخنشینهای خلیج فارس پایه آن ریخته و اجرا شد.
به گفته حمید شوکت "بختیار هرچند همواره مخالفت خود را با تجاوز نظامی عراق به ایران اعلام کرد اما هیچگاه نتوانست با ارائه دلایلی شفاف و استوار خود را از زیر بار اتهامی که او را موافق یا مشوق عراق در حملهی به ایران میدانست رها سازد".
با این همه شهینتاج بختیار، همسر بختیار از رفتن او به عراق جهت منصرف ساختن صدام از حمله نظامی به ایران میگوید. بختیار در این دیدار به صدام میگوید: "مردم ایران میهنپرست هستند و اگر چنین شود پشت خمینی میایستند" اما صدام نمیپذیرد و از آن پس میانه آنها به هم میخورد.
آقای شوکت میگوید: "چنانکه در آغاز کتاب نوشتهام، پرداختن به زندگانى سیاسى بختیار پس از انقلاب جزو پروژه تحقیقاتى این کتاب نبود. دلیل این امر در دسترس نبودن اسناد و مدارک لازم است. هنوز اسناد آرشیوهاى فرانسه که مرکز اصلى فعالیت سیاسى او در خارج از کشور بوده است، در اختیار محققان قرار نگرفته است. با این همه، بر اساس همین اطلاعات محدود، مى توان برخى از پرسشهاى اساسى مربوط به این دوره از زندگانى سیاسى او را طرح کرد و پاسخ بدان را به فرصتى دیگر نهاد."
در غربت گرفتاریهای مالی بالا میگیرد. از طرفی هم وزارت خارجه فرانسه از او خواسته به خاطر محذورات سیاسی فرانسه را ترک کند. مردی که همیشه فکر میکرد زمانی به ایران برمیگردد به گفته سیروس آموزگار به تدریج امیدش را از دست داده بود. از لحاظ جسمی هم ضعیف شده بود. در پاییز ۱۹۸۷ در بیمارستان روتشیلد پاریس چند غده سرطانی را در رودهاش عمل کرده بودند.
شوکت پایان داستان را در همان فصل اول روایت کرده است و خواننده میداند اگر "مرغ توفان" با کارد مأموران جمهوری اسلامی در پانزدهم مرداد ۱۳۷۰ از پا درنمیآمد به قول پسرش گی: "این ماه پول نداشت زندگیاش را اداره کند". پرواز تمام شده بود، شاید خیلی وقتها پیش.
این معرفی نوشته
است که از سایت بی بی سی بر گرفته شده است.