خانه‌ی آخر

خانه‌ی آخر

  • 95 kr
    Enhetspris per 
Skatt ingår.


خانه‌ی آخَر عنوان کتابی است از بیژن بیجاری که توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است. روی جلد این کتاب با عکسی از دوران کودکی بیژن بیجاری همراه پدرش تزئین شده است. در واقع، روایت قصّه‌ها ازطراحی ِ روی جلد این کتاب آغاز می‌شود. خانه‌ی آخر دربرگیرنده‌ی پنج قصه‌ی کوتاه است با عناوین: روایتِ آن بار سنگینِ هستی، گزارشِ نخجیر، وصفِ استخر، پرندگان شبخوانِ بحر طویل ِهیچ و روخوانیِ یادداشت‌های فَست‌فُود. جز داستان اول با نام روایت آن بار سنگین هستی، زمان و مکان دیگر قصه‌های این مجموعه، در خارج از ایران شکل گرفته است. روایت آن بار سنگین هستی، به ظرافت فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران را در لابه‌لای سطرهای داستان برای خواننده می‌سازد. در صفحه‌های آغازین آمده است: «سینا وقتی رسید اداره، دید رویِ میز کارش یک پاکت از آن پاکت‌های نارنجیِ قدِ کاغذهای آچهار هست که دَرش را با نوارچسب چسبانده‌اند. پاکت را باز کرد و جعبه‌ی محتوی فیلمِ ویدئو را درآورد. برتّکه‌ی کاغذی چسبیده رویِ جعبه‌ی نوار نوشته شده بود: "سیناجان، فردا باید این امانتی را برگردانم به صاحبش. پس اگر هم، نتوانستی امشب ببینی‌اش، لطفاً فردا برایم پس بیاور تا ... شاید وقتی دیگر. هرچند، اگر هم ندیدی، من فکر نمی‌کنم چیزِ خیلی دندانگیری را از دست داده باشی: بازهم یک شاهکار ادبی تبدیل شده به یک فیلم درجه دو و سه، و این یکی از نوعِ سکسی و اروتیکش. ضمناً سینا، یادت باشد تنهایی تماشایش نکنی‌ها! قربانت: فرهاد." سینا تکه‌کاغذ را کَند و جعبه‌ی محتویِ ویدئوی فیلم را برگرداند به همان پاکت و پاکت را گذاشت توی کیفِ دستی‌اش. بعد رفت و از آبدارخانه برای خودش چای آورد و ایستاد پشت پنجره‌ی اتاقش به تماشای خیابان. می‌خواست سیگارش را بگیراند که تلفن زنگش به صدا درآمد. فرهاد بود که می‌خواست مطمئن شود او امانتی را از روی میزش برداشته. "آره خوندم. ممنون. چشم حتماً ... گذاشتم توی کیفم. جاش اَمنه ... نه یادم نمی‌ره ... باشه. فردا." سیگارش را گیراند. گوشی تلفن را برگرداند سرِ جایش. باز زنگِ تلفن. شوهرِ خواهرش بود که می‌خواست خبرش کند، آقای کلات و مهری‌جان به سلامت رسیده‌اند، اما وقتی سینا خواست با پدرش حرف بزند، آقا رضا گفت: "سیناجان خسته بودن، رفتن یه چرتی بزنن ..." بعد، سینا اول با محمود و بعد هم با سارابانو حرف زد که، دو روز زودتر از پدر و مادرش آمده بودند تهران ـ خانه‌ی سیما و این‌ها. دیشب سینا باز نگران بود. بعد از سالِ پنجاه‌وهفت، هروقت می‌شنید قرارست پدر و مادرش بیایند تهران، خیالش راحت نمی‌شد، تا خبرِ رسیدن‌شان به او نمی‌رسید. بارها به پدرش گفته بود، آشناهای مطمئنی دارد که، می‌تواند «مُهمات» موردِ نیازِ پدرش را برای روزهایی که در تهران‌ست، از طریقِ آن‌ها، به آسانی تهیه کند و لزومی ندارد که آقاجون، خطر کنند.» داستان و زبان در داستان‌های بیجاری چنان در هم تنیده شده است که بازگو کردن و خلاصه‌گویی اتفاق داستانی آن‌ها توسط خواننده‌ی کتاب برای دیگری دشوار است. در سه داستان گزارشِ نخجیر، وصفِ استخر، و پرندگان شبخوانِ بحر طویل ِهیچ، نویسنده از زاویه دید اول شخص برای روایت استفاده کرده و ویژگی یادشده در آن‌ها نمود پررنگ‌تری دارد. بیجاری متولد 1330 و زاده‌ی اصفهان است. مدرک لیسانس در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی را از مدرسه‌ی عالی ادبیات و زبان‌های خارجی گرفته و سال‌هاست که ساکن جنوب کالیفرنیا است. از بیجاری پیش از این مجموعه داستان‌های «عرصه‌های کسالت» (انتشارات نیلوفر، 1369)، «پرگار» (نشر مرکز. 1374) و «قصّه‌های مکرر» (نشر مرکز.1380) و دو رمان به نام‌های «تماشای یک رؤیای تباه شده» (نشر مرکز.1377) و «باغ سرخ» (نشر مرکز.1377) چاپ و منتشر شده است.