سمت سیاه زمستان

سمت سیاه زمستان

  • $17.00
    Enhetspris per 
Skatt ingår.


سمت سیاه زمستان

رامش صفوی 

نشر باران

رمان به زندگی سه نسل در یک خانواده می‌پردازد که در پی انقلاب سال 57 از هم می‌پاشد: پری و نظام که جوانان پیش از انقلاب هستند، رزمین که جوان سیاسی دوران انقلاب و سپس دهه 60 است، و روشنا و رامین که در دوران انقلاب بزرگ می‌شوند و مهاجرت می‌کنند.

 رمان سمت سیاه زمستان اینگونه آغاز می‌شود: «روی تخته‌سنگ بزرگِ مشرف به دریا نشسته بود و به آن سفیدی بی‌پایان نگاه می‌کرد. در سرش هیاهوی تاریخچه‌ای بود درهم و هزارساله که از هر سو می‌رفت در آن گم می‌شد. گویی وارث رنج غریب و آشنا شده بود. درد همه‌ی آنهایی که در این تاریخ مشوش می‌شناخت، بر دوش داشت و با پاهای ناتوانش به این‌سو و آن‌سو می‌کشید.

هوا خیلی سرد بود. با هر قدمی‌که برمی‌داشت شاخه­های دراز و برنده‌ی یخی، از میان برف سر بر می‌آوردند و سد راهش می‌شدند. به پاهای آش و لاشش نگاه کرد:

- آخر دنیا کجاست؟

- هرجا که نیزه­های تیز و یخی راهتو مسدود کنند.

به‌زودی از سرما خشک می­شد و قصه به پایان می­رسید. ساعتی نگذشت که از سرما کرخ شد و در عالم بی­حسی خود را در یک آن در دو مکان یافت: ایستاده مقابل دریاچه­ی یخ‌زده و قدم­زنان در عمارت شاه بلوط.

دوباره به گنجه­ی تاریک و محبوبش بازگشته بود.

با اوّلین پک، شب سیاه گنجه­ی قدیمی کش آمد و تا بی‌نهایت پرسه زد. خوابش می­آمد. دستش را به دیوار گرفت که به زمین نیافتد؛ باید مقاومت می­کرد. مثل روزگار کودکی، هم خسته بود، هم میل به بازی در سراسر وجودش موج می‌زد. پس آنقدر به بازی ادامه می­داد تا ایستاده از هوش برود.

- اینجا تنها جاییه که از چیزی نمی­ترسم. از هیچ چیز!»