فراموشم مکن
چاپ چهارم کتاب فراموشم ممکن در دسترس است
این کتاب را میتوانید بطور مستقیم از وب سایت لولو خریداری کنید
https://bit.ly/3vQ84br
یا در همینجا از طریق سایت نشر باران
عفت ماهباز، 25 ساله بود که در فروردین 1363 دستگیر شد و تا مرداد 1369 در اوین به سر برد. برادر او در سال 60 اعدام شده بود و همسرش علیرضا اسکندری (شاپور) جزو اعدامی های تابستان 67 بود. او ازجمله آخرین زنان زندانی سیاسی بود که از زندان بیرون آمد، آن هم با یک مرخصی ده روزه.
این فعال سیاسی خاطرات خود از زندان های حکومت اسلامی را در کتاب فراموشم مکن نوشته است.
اسد سیف در باره این کتاب در سایت شهرزادنیوز می نویسد: آنان که در رژیم جمهوری اسلامی به بند گرفتار آمدند و زنده از زندان رها شده، به خارج از کشور آمدهاند، اکنون فرصتی یافتهاند تا به دور از محیطِ خفقان حاکم بر ایران، به بازبینی دوران اسارت خویش بنشینند و اینکه بر آنان چه گذشته است، چگونه و چرا؟ با نگاهی کوتاه به بیش از پنجاه کتاب خاطرات زندان که تا کنون در خارج از کشور منتشر شدهاند، می توان دریافت که در همین نخستین گامها با فرهنگی آشنا میشویم، متفاوت با آنچه در بیرون از زندان داشتهایم. این فرهنگ در کلیت خویش، در واقع امری نهادینه شده در وجود ماست، ویژگیهایی دارد و تا آن اندازه گسترده است که میتواند در عرصههای تاریخ، سیاست، روانشناسی، ادبیات و علوم اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. توجه پژوهشگران و خوانندگان تا امروز بیشتر متوجه بخش سیاسی موضوع بوده است و اینکه رژیم توتالیتر حاکم، با مخالفان خویش چگونه برخوردی دارد. شکنجه و اعدام، بازجوییها و به طور کلی خشونت، برجستهترین بخشها در این امر بودهاند. پس از گذشت سه دهه از حاکمیت جمهوری اسلامی، در پی سرکوب خشن مخالفان، اکنون زمان آن فرارسیده تا با نگاهی دوباره به این آثار، جنبههای دیگری از آنها را بازبینیم و مورد بررسی قرار دهیم. در خاطرات عفت ماهباز سه ویژگی مهم به چشم می خورد؛ نخست زندانی است که عدهای از زندانیان در زندان جمهوری اسلامی با رفتار خویش، خود برای خویشتن و یا دیگران ساختهاند. به روایتی دیگر زندانی در زندان. دوم تأثیر شکنجه بر روان زندانی تا آن اندازه که به بازتابی شرطی در او بدل می شود و تا سالها و شاید تا پایان عمر با او خواهد ماند. مثل شنیدن صدای اذان و عکسالعمل غیرارادی جسم که یادآور استمرار شلاق در شکنجهگاه با صدای اذان است. سومین ویژگی موضوع عشق است. عفت ماهباز با جسارتی بیمانند از عشق خود نسبت به همسرش مینویسد و آن را بیپروا بیان میدارد. موضوع عشق در خاطرات زندان و در همین رابطه، نامههای عاشقانه زندانیان، کمتر مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. من از میان سه موضوع به آخرین آن در این اثر خواهم پرداخت. همسر نویسنده در شمار آن گروه از زندانیانی است که در تابستان 1367، در کشتار بزرگ زندانیان سیاسی، اعدام میشود و او خود پس از تحمل هفت سال زندان، آزاد میگردد. آن دو چند بار همدیگر را در زندان، به مدت چند دقیقه ملاقات میکنند. گذشته از آن، چندین نامه نیز بین آنها مبادله میشود. هر دو در برابر شکنجه مقاومت کردهاند و این خود بر شدت عشق آنها نسبت به هم تأثیر گذاشته است. عشق فردی این جفت بالنده است، ابراز آن در زندان، موجب خنده و چه بسا اعتراض هم واقع میشود. به ویژه آنجا که نویسنده در یکی از ملاقاتهای حضوری، جسارت به کار میگیرد، پرده اخلاقِ حاکم میدرد، در فرصتی کوتاه، تا نگهبان به خود آید، خود را به آغوش معشوق میافکند، بوسهای میستاند و عطش عشق اندکی فرو مینشاند. عشق فردی در فرهنگ ما پیوسته ایام مورد نکوهش قرار گرفته است. در کار سیاست، به ویژه در فرهنگِ چریکی، از تابوها بوده است. عشق فردی و ابراز آن نمیتوانست در فرهنگ "طبقه کارگر"، آنسان که در فرهنگ ما کشف شده بود، جایی داشته باشد. لذتِ تن به مثابه بارزترین نمود عشقِ زمینی، جایی در فرهنگ ما نداشته و ندارد. با اینکه اسلام برخلاف مسیحیت به لذت جنسی توجه داشته، آن را گرامی میدارد، عشق همیشه برای ما یا مترادف با تولید مثل بوده و یا رسیدن به آرمان و خدا. در "فرهنگ چریکی" که نویسنده به آن تعلق داشت، عشق به خلق جایگزین عشق فردی بود. عاشق در این فرهنگ باید لذتِ جنسی را در خود میکشت تا به عشقِ خلق برسد و در آن حل شود، همچنانکه عارف با کشتن هواهای نفسانی در خویش به خدا میرسد و شعار "انالحق" سر میدهد. اولی به راه رسیدن به معشوق که خلق باشد و رهایی آنان جان به رگبار گلوله میسپارد و خود فدا میکند. و دومی به همین راه، در رسیدن به معشوق و خدای خویش، چه بسا حلاجوار بر دار آونگ میشود. عفت ماهباز اما دنیا را اینگونه نمیدید. معشوق او شاپور نام داشت، او را "نازنین گوهرم، ز جان بهترم" خطاب میکند، با تأکید بر اینکه؛ "قلبم همچنان عاشقانه و گرم برایت میطلبد". شاپور نیز در وجود عفت، "گرمی عشق و ایثار بیدریغ" را میبیند. او را "شادی زندگی" خویش مینامد که چهرهاش، "شکوه عشق و زندگی را باز میگوید". نامه در ارتباطِ زندانی با دنیای خارج نقش عمده دارد. هر نامهای که رسیده باشد و یا نوشته شود، روزهای روز، ساعتها ذهن زندانی را به بازی میگیرد. زندانی با تکرار متن نامهها در ذهن به بازگشایی واژهها و رمززدایی آن میپردازد. میکوشد از ورای کلمات به ذهن نویسنده راه یابد و مراد و هدف او را در به کارگیری آنها درک کند. واژهها در نامههای زندانیان آن نیستند که شنیده و یا نوشته میشوند. هر واژه را باید با بار تاریخی، ادبی و سیاسی آن تفسیر نمود. آنگاه از یک نامهی چندسطری به صفحهها تفسیر در ذهن میرسیم. رژیمی که میکوشد رابطه افراد را از طریق نامه به چند سطر محدود کند، بدینوسیله شکست میخورد. عفت و شاپور نیز در نامههای خویش، آرمان به عشق گره میزنند، رمز و راز عاشقانه را با آرزوهای سیاسی در میآمیزند؛ "آرزوهای انسانی مشترکمان در قلب ما همراه عشقی عمیق زنده است." تا "زندگی هرچه زیباتر و نیرومندتر خود را بنمایاند." آنان میکوشند تا در پناه دوست داشتن، "معمای دشوار و رازآلود عشق و آرمان را" بگشایند. و به آنجا برسند که؛ "چه باشکوه است عشقی به وسعت زندگی داشتن و مهر چون تویی را در دل پروراندن." از وصف طبیعت و نام گلها بهره میبرند تا احساس خویش، بی آنکه سانسورچی نامهها شک کند، بر کاغذ آورند؛ "ستاره فروزان" و "بهار" و "گل" و "نسیم نوروزی" با "باران" و "سرسبزی طبیعت" و "داغ سرخ شقایق" و "عطر دلانگیز بهارنارنج" در کنارهم مینشینند تا "واقعیت و مفهوم عشق بزرگمان" به تصور درآید. تا گفته شود، "قلبم همچنان عاشقانه و گرم برایت میتپد" و "دلم هوای دیدارت را میطلبد و تکتک سلولهای بدنم انتظار آن روز را میکشد." تابوشکنی عفت ماهباز در "فراموشم مکن" از این نظر بیتاست. "فراموشم مکن" را نشر باران در سوئد منتشر کرده است.