مدارس فراموش شده
نویسنده: شاهور، سلی
شابک: 5-56-85463-91-978
نوع جلد: گالینگور
ناشر: نشر باران
تعداد صفحات: 518
تعداد جلد: 1
سال چاپ: 2013
سایز کتاب: رقعي
ویرایش: اول
مکان: استكهلم
وزن: 800
این کتاب در مقدمهای تحت عنوان «آموزش و پرورش از دید اصلاحطلبان ایران در قرن نوزدهم»، به اصلاحات در ایران ازجمله اصلاحات در چگونگی آموزش و پرورش در زمان قاجاریه میپردازد.
سپس در فصل دوم وضعیت آموزش و پرورش در ایران تا پایان قرن نوزدهم میلادی را مورد بررسی قرار میدهد و ازجمله شرح جامعی درباره مدارس میسیونرهای خارجی در ایران از دهه 1830 تا دهه 1850 دارد؛ مدارسی چون مدارس کلیسای پرسبیترین آمریکایی و کلیسای کاتولیک فرانسه در ایران. در این میان بر اولین مدارس دولتی نوین در ایران مکث میکند: دارالفنون تهران و دارالفنون تبریز.
نویسنده همچنین فعالیت سازمانهای فرهنگی خارجی چون اتحاد فرانسه و اتحاد جهانی یهود و هم فعالیتهای آموزشی اقلیتهای مذهبی بومی چون «ارامنه»، «آسوریان و نسطوریان»، «زردشتیان»، «یهودیان» و «بهائیان» را مرور میکند.
نسخه فارسی کتاب «مدارس فراموش شده» که در 518 صفحه تنظیم و تدوین شده، نسبت به چاپ انگلیسی دارای اطلاعات بیشتری است ازجمله در حوزه اسناد و مدارک، نامهها و خاطرات منتشر نشده برخی از خادمان مدارس، عکسهای بیشتر همراه با نام تمامی معلمان، ناظمان و خادمان مدارس یادشده.
این کتاب به عنوانی نمونهای از مدارس فراموش شده در ایران بر بهائیان و آموزش و پرورش نوین طی سالهای 1899 تا 1934 میلادی در ایران مکث بیشتری میکند. نویسنده تلاش کرده است به این چند سئوال پاسخ دهد: چرا مظفرالدینشاه که فردی شیعهمذهب بود در سال 1899 میلادی اجازه گشایش اولین مدرسه بهایی را داد که بعد منجر به تاسیس بسیاری مداری بهائی دیگر در ایران شد؟ چرا شخصیتی ملیتگرا، ضد آخوند و طرفدار تجدد و سکولاریسم مانند رضاشاه پهلوی، در سال 1934 میلادی این مدارس را تعطیل کرد؟ مدارس بهائی چه نقشی در ظهور آموزش و پرورش نوین در ایران داشت؟
کتاب «مدارس فراموش شده»، در پنج فصل تنظیم و تدوین شده است: «از آموزش و پرورش سنتی تا مدرن: وضع آموزش و پرورش در ایران تا پایان قرن نوزدهم»، «گشوده شدن درها: مظفرالدینشاه قاجار و ظهور مدارس بهایی در ایران»، «مدارس نوین بهایی و سطح آموزشی آنها»، «مخالفت با مدارس بهایی» و «بستن درها: رضاشاه پهلوی و بستن مدارس بهائی». هر فصل نیز در چند بخش تنظیم شده است.
در بخش پیوست اطلاعاتی درباره کودکستانهای بهائی و آموزش قبل از دبستان در ایران، فهرستی از ایرانیان نامدار غیر بهائی که در مدارس تربیت تهران تحصیل کردند و چند روایت دست اول از مدرسه وحدت بشر کاشان و مدرسه دخترانه توکل قزوین آمده است؛ به علاوه کتابشناسی، آلبوم عکس، یادداشتها و نام بانیان و معلمان و خادمان مدارس بهائی ایران.
نوشین شاهرخی معرفی بر این کتاب نوشته که متن آن را در زیر می خوانید. این مطلب برگرفته از سایت اخبار روز است:
"مدارس فراموششده" نام کتابی است به قلم دکتر سلی شاهور استاد بخش مطالعات خاورمیانه در دانشگاه حیفا که در این کتاب به موضوعی تازه و تقریبا ناشناخته یعنی مدارس بهائی در سالهای ۱٨۹۹ تا ۱۹٣۴ میلادی در ایران میپردازد. ویژگی این مدارس که جزئی از نخستین مدارس مدرن در ایران به شمار میروند آنست که اغلب آنها مدارس دخترانه است که در ایران یکصد سال پیش اقدامی انقلابی بشمار میآمد.
شاهور که خود پژوهشگری غیربهائیست، در مقدمهی کتاب متذکر میشود که در انتشارات رسمی ایران و نیز غالب متون تحقیقی از سوی غیربهائیان، مدارس بهائی نادیده انگاشته شدهاند. اگر هم از تعداد کمی از مدارس بهائی یاد شده، از وابستگی آئینی آنان سخنی درمیان نبوده است.
حذف بهائیان از تاریخ ایران و فقدان دسترسی رویدادنگاران به اسناد دربارهی بهائیان، همواره مانعی بوده و هست برای مطالعهی تاریخ آئین بهائی و رابطه و تأثیر آن بر جنبش تجددخواهی و اصلاحطلبی پیش از مشروطیت تا به امروز ایران. به خاطر این کمبود مولف به ناچار بیشتر از منابع بهائی برای ثبت تاریخی این مدارس بهره جسته است.
لیست مدارس بهائی همراه با دستاندرکاران و برخی از دانشآموزان، تاریخ تأسیس و سبب بسته شدن آنان و دیگر اطلاعات در چهار پیوست این کتاب ۵۱٨ صفحهای درج شده و همچنین عکسهای دانشآموزان دختر و پسر این مدارس آذینبخش این پژوهش خواندنی است.
کتاب به سه پرسش اساسی پاسخ میدهد:
۱ـ چرا مظفرالدین شاه پادشاه شیعه قاجار با به مخاطره انداختن حکومتش اجازهی گشودن مدارس بهائی را صادر میکند؟
۲ـ چرا شخصیتی ملیگرا و تجددخواه چون رضاشاه پهلوی در سال ۱۹٣۴ این مدارس را میبندد؟
٣ـ مدارس بهائی در ظهور آموزش و پرورش مدرن در ایران چه نقشی ایفا میکنند؟
• جنبشهای اجتماعی در قرن نوزدهم
از نظر مولف دو جنبش عامل اصلی تحول در دوران قاجار است. یکی جنبش بابی که از آن آیین بهائی برمیخیزد و دیگری جنبش اصلاحات با ویژگیهای مشترک که در توسعهی مدارس و آموزش و پرورش نوین در آن دوران نقش آفرینند. و نیز تأثیر متقابل آموزش و پرورش نوین بر افکار اصلاحطلبانهی ایرانیان سکولار و روشنفکران بهائی.
مولف از بهاءالله پیامبر آئین بهائی و دیگر رهبران این دین به عنوان روشنفکر نام میبرد و عقاید آنان را از روشنفکران غیردینی همزمان خود همانند ملکمخان و آخوندزاده پیشرفتهتر ارزیابی مینماید.
در نیمهی دههی ۱٨۴۰ جنبش بابی و دو دهه پس از آن آئین بهائی نه تنها دینی جدید، بلکه خردگرایی، تجدد و اصلاح اجتماعی را در ایران طرح کردند. "...جنبش بابی به تدریج اولین جلوهی مخالفت در ایران نوین شد که از نظر تئوری و عملی، مشروعیت مذهب شیعه و سلطنت قاجار را به چالش میطلبید."(ص٣۹)
باب در سال ۱٨۵۰ اعدام میشود و پس از سوءقصد به جان ناصرالدین شاه در سال ۱٨۵۲ بسیاری از بابیان یا کشته و دستگیر میشوند و یا به خارج از ایران میگریزند.
آئین بهایی با تأکید بر محبت، تعلیم و تربیت، حکومت عادلانه و حفظ شهروندان از ظلم و بیعدالتی و نیز عدم مداخله در احزاب سیاسی به منبعی از تجدد مذهبی، اخلاقی و اجتماعی در ایران زمان قاجار تبدیل میشود و تا پایان قرن نوزدهم جامعهی بهائی در ایران به حدود ۱۰۰ هزار نفر بالغ میگردد که به نسبت جمعیت نه میلیونی آن زمان ایران جامعهای بزرگ را تشکیل میدهند. از جامعهی بابی تا شیعیان، زردشتیان و یهودیان به این دین گرویده بودند.
شاهور تأکید میورزد که مخالفت با حکومت استبدادی، لزوم عدالت و نیز آموزش و پرورش نوین در آثار متفکرین سکولار ایرانی و بهائیان این دوره دیده میشود. در بسیاری موارد بهائیان از اصلاحات عمیقتری دفاع مینمودند، بویژه در حوزهی زنان و اقلیتها.
در برابر این گروه صف علما و پیروان آنان و متحدین سنتیشان بودند.
• جنبش تجددخواهی
تجددخواهی به نهضتی تبدیل میشود که خواهان حقوق مدنی و امنیت است. این جنبش نهتنها در حوزههای نظامی و اداری، بلکه بر نظام آموزشی و سیاسی نیز اصرار میورزید و مدارس نوین ـ در تضاد با مکتبخانهها و به طور کل مدارس قدیمی که تحت تسلط روحانیون بودند ـ از دستآوردهای فرهنگی این نهضت بشمار میرود.
• "مدارس فراموششده" نام کتابی است به قلم دکتر سلی شاهور استاد بخش مطالعات خاورمیانه در دانشگاه حیفا که در این کتاب به موضوعی تازه و تقریبا ناشناخته یعنی مدارس بهائی در سالهای ۱۸۹۹ تا ۱۹۳۴ میلادی در ایران میپردازد. ویژگی این مدارس که جزئی از نخستین مدارس مدرن در ایران به شمار میروند آنست که اغلب آنها مدارس دخترانه است که در ایران یکصد سال پیش اقدامی انقلابی بشمار میآمد.
در آئین بهائی آموزش و پرورش نقشی اساسی دارد و نیز قشری به نام روحانیت موجود نیست و هر فرد بهائی خود باید مفهوم تعالم آئین خود را دریابد. روشنفکران سکولار آموزش و پرورش نوین را در تضاد با دین میدیدند و بهائیان آن را جزئی جداییناپذیر از دین بهائی میدانستند.
سوای بهائیان، روشنفکران آن زمان که بیماری عقبافتادگی ایران را ریشهای میدیدند، همراه با ریشهکن شدن عقاید سنتی و جایگزینی افکار اصلاحطلبانه، آموزش و پرورش را مهمترین راه در این مهم میشمردند و کتاب به تأکید روشنفکران بر آموزش و نیز حمایت برخی از آنان از آموزش زنان اشاره دارد. و در این میان بهاءالله آموزش دختران را حتی از پسران مهمتر میداند مرد و زن را به دو بال مرغی که تمدن و پیشرفت نام دارد تشبیه می کند و با ترویج وحدت رجال و نساء مینویسد: "تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننماید." وی همچنین آموزش زنان را با صلح عمومی در ارتباط میبیند، چراکه اگر زنان در مقامهای کشوری مشارکت داشته باشند، راضی به قربانی کردن پسرانشان در جنگ نمیشوند و بدینگونه "بنیان جنگ و جدال برافتد".
• مظفرالدین شاه و فضایی کمی باز
مظفرالدینشاه خود زبان فرانسه میدانست و با افکار غربی و شیوهی تدریس در غرب آشنا بود و از نظر شاهور وی نیاز به عملی ساختن اصلاحات را درک میکرد. حکومت وی تحت فشار روسیه، بریتانیا، تجددخواهان و سنتطلبان راهی میان سنتگرایی و تجددخواهی برگزید.
البته هیچگاه اجازهی کتبی از سوی دولت مظفرالدین شاه به جامعهی بهائی برای بازگشایی مدارس صادر نشد، چرا که تفاوت بهائیان با دیگر اقلیتهای مذهبی در این بود که هیچگاه به رسمیت شناخته نشدند، اما افراد بهائی بدون ذکر دینشان در مدارک رسمی، اجازهی افتتاح مدارس را دریافت میکردند.
• نخستین مدارس بهائی
نخستین مدارس بهائی مکتبخانههای بهائی بودند که بر اثر ابتکارات شخصی شکل گرفته بودند و رسمیت نداشتند. آغاز سلطنت مظفرالدین شاه، آغاز شکوفایی مدارس در ایران است و حمایت او جنبش اصلاحات آموزشی را تقویت نمود.
نخستین مدرسهی نوین بهائی در سال ۱٨۹۹ تأسیس شد و پس از آن مدارسی در شهرهای گوناگون کشور موجودیت یافتند. مدارس دخترانه پس از گشایش چندروزی بیش دوام نمیآوردند و با مخالفت روحانیون بسته میشدند و تنها مدارس دخترانهی خارجی موجود بودند. "مدارس دخترانهی بهائی در هر جا معمولا از اولین مدارس دخترانه در آن نقاط بود، برای آن که مخالفتهای شدید عناصر سنتی را برانگیزد کافی به نظر میرسید."(ص۱۹۲) از سال ۱۹۰۹ گشایش مدارس دخترانه امکانپذیر گشت و بزودی مدارس دخترانهای بویژه از سوی زنان بهائی تأسیس گردید.
کتاب با برشمردن نمونههای متعدد گشایش مدرسههای بهائی در شهرهای گوناگون ایران به مشکلاتی اشاره میکند که دست اندرکاران مدارس بهائی باید با آنها دست و پنجه نرم میکردند. پروسهای سخت تا مدارس گشایش یابند، پس از گشایش بلافاصله با مخالفت علما و تحریک مردم از سوی آنان بسته شوند و یا از بالا دستور بستن آنها صادر گردد. بهائیان هم بیکار نمینشستند. یا از طریق مقامات اقدام به شکایت میکردند و یا حتی با سنگربندی از مدرسه دفاع میکردند. نمونهی آن در سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ در نجفآباد است که دوسال با سنگربندی در برابر جمعیت مسلح به پتک و کلنگ از ویرانی مدرسه جلوگیری کردند.
مدارس مدرن از سویی تهدیدی برای منبع درآمد روحانیونی که معلم مکتبخانهها بودند بشمار میآمد، از سوی دیگر گسترش دین بهائی موجودیت روحانیت را در کل به خطر میانداخت، چراکه در این دین قشری به نام روحانیت رسمیت ندارند. بنابراین طبیعی به نظر میرسد که روحانیت با تمام قوا علیه این دین بجنگد.
اما با تمام فشاری که بر بهائیان بود، افراد زیادی از کارگزاران حکومت گرفته تا روشنفکران و مردم از تمام طبقات اجتماعی در جامعهی بهائی حضور داشتند. در ضمن چون گشایش مدارس تحت نام آئین بهائی نبود و گاه این مدارس به عنوان شعبهی مدرسهی تربیت تهران طرح میشدند و نیز دیگر اقلیتهای مذهبی هم مدارس خود را داشتند، دولت اجازهی تأسیس این مدارس را صادر کرد.
• کیفیت بالای مدارس بهائی
مدارس بهائی حتی بر مدارس خارجی نیز مزیت داشتند، چراکه منطبق با اصول آموزش نوین اروپا بودند.
در مدارس بزرگتری که مرکزیت داشتند، در کنار مواد آموزشی تعیینشده از سوی وزارت معارف، آواز و موسیقی، زبانهای خارجی، نقاشی، خیاطی، گلدوزی، آشپزی، بافتنی، ورزش و تئاتر نیز تدریس میشد.
به دلیل سطح بالای این موسسات آموزشی، غیربهائیان نیز در این مدارس ثبت نام میکردند. بسیاری از مقامات دولتی، روشنفکران و یا حتی گاه روحانیون شیعه فرزندان خود را به مدارس بهائی میفرستادند. برای مثال محمدرضا پهلوی و شمس و اشرف از دانشآموزان مدرسهی تربیت بودند. مدرسه پسرانه و دخترانه تربیت از بالاترین مقام در مدارس ایران برخوردار بودند.
همچنین چند کودکستان بهائی در شهرهای بزرگ و کوچک تأسیس گردید. مواد آموزش کودکستانها از جمله کاردستی، نقاشی، موسیقی، داستانسرایی، بهداشت و مهربانی با حیوانات بود. برخی از کودکستانها هم به مانند مدارس بهائی در پایان سال ۱۹٣۴ بسته شدند.
• رضاشاه و دستور تعطیلی مدارس
مدارس بهائی روز ۶ دسامبر ۱۹٣۴ برابر با سالروز تیرباران باب را تعطیل کرده بودند، در صورتی که این روز در روزهای رسمی تعطیل کشور نبود و این بهانهای به دست دولت رضاشاه داد تا مدارس بهائی تعطیل شوند.
از یک سو شوقی افندی، رهبر بهائیان وقت، دستور میدهد که مدرسه را در آن روز ببندند. وی بر آن نظر است که بهائیان به عنوان بزرگترین جامعهی مذهبی غیراسلامی در کشور باید رسمیت یابند و همانند دیگر اقلیتهای مذهبی روزهای تعطیل و یا حق اجرای احکام خاص خود در رابطه با ازدواج، طلاق و ارث را داشته باشند.
از سوی دیگر رضاشاه که هیچ مخالفتی را با وحدتگرایی و یکسانسازی خود برنمیتابد، این عمل را نوعی استقلالطلبی ارزیابی میکند. دلایل دیگری نیز شاهور برای صدور بستن مدارس بهائی از سوی رضاشاه میآورد: تأسیس محفل روحانی ملی بهائیان در همان سال؛ اعتقادات بهائیان از جمله آئین جهانی، وحدت نوع بشر و یا زبان بینالمللی که میتوانست با نگاه رضاشاه مبنی بر ایجاد یک حکومت ملی هماهنگی نداشته باشد؛ قربانی کردن بهائیان پیش از نهضت رفع حجاب تا هم روحانیون خشنود نگاه داشته شوند و هم رضاشاه به خاطر رفع حجاب به بهائی بودن متهم نشود؛ و سرانجام تقلید از مدل آموزشی ترکیه که با سیاستهای ملیتگرا، متمرکز و سلطهجوی رضاشاه هماهنگ بود.
با بستن مدارس بهائی از سوی دولت بهائیان برخی شهرها نیز دچار آزار و اذیت شدند و به دستور دولت برخی از کارمندان بهائی کار خود را از دست دادند. با این همه تاسیس مدارس مدرن برای پسران و دختران در ایران با نام بهائیان و این نهضت ترقیخواه همراه شد.
کتاب تنها به مدارس بهائی نمی پردازد بلکه تاریخچهی جالبی از مدارس دیگر اقلیتهای دینی که توسط مسیونرهای مذهبی تاسیس گردید دارد، مثل مدارس آسوریان در ارومیه، مدارس یهودیان در همدان و کاشان و مدارس مسیحیان در شهرهای مختلف. اما تاکید اصلی نویسنده بر مدارس بهائی است و این مهم را با آوردن بیش از ۵۰ عکس از شاگردان و معلمین این مدارس و اطلاعات دقیق شامل نام معلمان، مدیران و ناظمان، تعداد شاگردان و تاریخ تاسیس و تعطیل هر مدرسه بخوبی برآورده است.
اطلاعات بیشتر در باره کتاب و نویسنده در گفتگوی زهرا باقری شاد، برگرفته از سایت رادیو زمانه:
نقش بهائیان در آموزش و پرورش نوین ایران چه بوده؟ عمر فعالیت مدارس بهایی در ایران به چند سال میرسد؟ بهائیان در چه دورهای از تاریخ آموزش و پرورش ایران به تأسیس مدارس در کشور اقدام کردند؟ سلی شاهور، پژوهشگر ایرانی – اسرائیلی در کتاب «مدارس فراموششده» تلاش میکند پاسخی برای این پرسشها بیابد.
آقای شاهور، چرا مدارس بهائیان را برای موضوع تحقیق و نوشتن این کتاب انتخاب کردید؟
تحقیق درباره این موضوع از کنفرانسی آغاز شد که در سال ۲۰۰۰ در اورشلیم بر پا شده بود. در آن کنفرانس یک کرسی هم برای مطالعات بهایی در نظر گرفته بودند. کنفرانس، بینالمللی بود و من هم فقط شنونده بودم. در پایان این کنفرانس سه روزه گفتند که در کنفرانس آینده که در سوییس خواهد بود موضوع آموزش و پرورش بررسی میشود. البته این کنفرانس و کنفرانس بعدی فقط به مذهب بهاییت اختصاص نداشت بلکه کنفرانسی بود درباره ادیان از جمله یهودیت، مسیحیت، اسلام و بهاییت. من هم گفتم اینبار میخواهم به عنوان فعال در کنفرانس شرکت کنم و فقط یک شنونده نباشم. تصمیم گرفتم درباره این موضوع تحقیق کنم که آیا بهائیان هم مثل سایر مذاهب در ایران، مدرسه مخصوص داشتند یا نه. وقتی به برخی منابع رجوع کردم و کتابهایی را دیدم که تا آن وقت درباره آموزش و پرورش در ایران و به صورت مشخص، آموزش و پرورش نوین در ایران منتشر شده بودند، متوجه شدم که اصلاً نامی از بهائیان برده نشده. به طور کلی در این کتابها درباره یهودیت، مذهب زرتشت و مسیحیت مطالبی وجود دارد؛ حتی درباره مدارسی که توسط میسیونرهای مسیحی تأسیس شده بودند. آنها از اواسط سالهای دهه ۴۰ به ایران آمده و شروع کردند به تأسیس مدرسه.؛ اما اصلاً ذکری از بهائیان نیست. میدانستم یکی از بزرگترین اقلیتهای مذهبی در ایران، بهائیان بودند و هستند. بنابراین برایم عجیب بود که چطور ممکن است اینها مدرسه نداشته و درس نخوانده باشند.
آیا منابع قابل اعتماد در اختیار داشتید؟
در شهر ما یک مرکز جهانی بهاییان وجود دارد که دارای کتابخانه و آرشیو و اسناد است. از آنها خیلی استفاده کردم. با تحلیل اسناد مختلف ملی درباره شرایط ایران در زمان قاجار و اوایل پهلوی و کتابها و مجلاتی که درباره آموزش و پروش و جنبههای دیگر جامعه در آن زمانها نوشته شده بود «مدارس فراموش شده» را نوشتم. چیزی که برایم جالب بود این بود که چطور ممکن است دهها مدرسه بهایی در ایران افتتاح شده و به مدت ۳۵ سال فعالیت میکردند، خیلی از مسلمانان و یهودیها و زرتشتیها هم در این مدارس تحصیل میکردند اما در تاریخ آموزش و پرورش ایران هیچ وقت ذکری از اینها نشده است.
جواب سؤالتان را پیدا کردید؟
بهائیان در ایران هرگز به رسمیت شناخته نشدند و به دلیل اختلافاتی که با مذهب شیعه داشتند جلوی هرگونه فعالیت آنها در ایران گرفته شد. بنابراین باوجود اینکه بسیاری از وجود مدارس بهایی آگاه بودند و میدانستند که این مدارس را بهائیان اداره میکنند اما در هیچ جا نام و نشانهای از «مدرسه بهایی» برده نمیشد. این یک سیاست روشن و آشکار بود که باید از بروز و ظهور هرگونه نشانهای دال بر بهائیت جلوگیری شود بهخصوص به خاطر تضاد این مذهب با شیعه.
البته شما در کتابتان به وضعیت بهائیان و آموزش آنها پس از انقلاب اسلامی نپرداختهاید.
این صرفاً به این دلیل است که م