یک معشوق مرده
نویسنده: معیری، یلدا
شابک: 91-88297-91-8
نوع جلد: سليفون
ناشر: نشر باران
تعداد صفحات: 94
تعداد جلد: 1
سال چاپ: 2004
سایز کتاب: رقعي
ویرایش: اول
مکان: استكهلم
وزن: 200
«يك معشوق مرده»، مجموعه داستاني از يلدا معيري ـ عکاس و روزنامه نگار ـ است. اين مجموعه كه نخستين تجربه نويسنده در انتشار كتاب به شمار ميآيد، داستانهاي «شب سال نو»، «چراغ سقفي»، «در فضاي گوش تا گردن»، «ملكهها»، «سنجاق قفلي 1و2»، «اين يك داستان عاشقانه است»، «ماه شيرده»، «آدم بچه گربهها»، «دالان»، «باغ بلور»، «سيب گلو»، «ايوان» و«يك معشوق مرده» را در بر گرفته است. نويسنده در اين داستانها به جوانان قشر متوسط جامعه پرداخته است. ازجمله ويژگيهاي آنها، طرح نوعي از روابط حاكم بر جوانان امروز ايران است؛ آن هم به شكلي ملموس و خواندني. روابطي كه در بطن خود سرشار از طنزي تلخ است. از ماجرای دختري كه قصد دارد در شب سال نو، به دوست پسر گذشتهاش تلفن بزند و ازدواج او را تبريك بگويد (شب سال نو) گرفته تا جواني كه به دوستش مهتاج التماس ميكند كه شبي را با او بگذراند (چراغ سقفي)، تا ماجرای مريم شيرازي كه در حاليكه در كنار همسرش در سينما نشسته تمام توجهش معطوف مردي است كه در صندلي رديف جلوتر نشسته است (در فضاي گوش تا گردن)، و... بالاخره «اين يك داستان عاشقانه است» كه به خاطرات و يادداشتهاي عاشقانه شيرين ميپردازد. در اين ميان داستان «سيب گلو» كه به اصطلاح به ماجراي «رو كم كني» دختري از يك جوان ميپردازد از حيث نكات جامعه شناختي حايز اهميت است. در آغاز اين داستان نوشته شده است: «از در كه وارد شدم، بوي زهم ماهي و چربي دود شده زد توي دماغم. خودش جلوي من ايستاده بود با بلوز و دامن هميشگياش. دامن بلند ميپوشيد، تا مچ پا با پيراهن مردانه كه هميشه آستينهايش را تا ميزد و دكمه اول يقهاش را باز ميگذاشت. موهايش را سرسري جمع كرده بود گذاشته بود توي يك گيره دندانه فلزي بزرگ. مثل هميشه ماتيك قرمز زده بود. آنقدر قرمز كه فكر ميكردي از لبهايش خون ميآید. جوراب پايش نبود و سفيدي پاشنه توي چشم ميزد. از توي آشپز خانه صدا زد: «چي ميخوري؟» گفتم: «يه ليوان آب.» گفت: «خفه شو، بچه ننه؟ با آبميوه يا خالص؟» گفتم: «نه به جان تو اهلش نيستم.» گفت: «نترس، ميشي، ليوان اول رو كه خوردي خودت راه ميافتی.» گفته بود مشروب ميخورد ولي من باورم نميشد. فكر ميكردم خالي ميبندد تا خودش را نشان بدهد.»